آ رشوه
دوباره مینویسم
سلام شور ونشاط دوباره مینویسم از روزهای خوبی که باهم داریم آرشوی مامان مدرسه تعطیل شده و منو تو کل روزو باهم سپری میکنیم شیطونکم این روزها هوا گرمه و تو خوشکلم داری دندون آسیا در میاری اونم دو تا سمت چپ وراست فک بالا وباعث شده یه خورده بد اونوق وبد غذا شی راستش خیلی وقته برات ننوشتم و الان نمیدونم از کجا شروع کنم بعد ازجشن تولدت روزهای خوبی رو پشت سر گذاشتیم دقیقا ٢٦ اسفند بود که رفته بودیم خونه خاله شیلان و توی شیرینم اولین قدمهاتو بدون کمک برداشتی اونجا بود که چهارنفری منو بابایی خاله شیلان و عمو سجاد دستامونو باز میکردیم و تو به سمت ما قدمهای کوچک اما پراز شور ونشاط را برداشتی و لحظات مارا پراز شعف کردی منو بابایت بی صبرانه منتظر چن...
نویسنده :
مامان
2:27
بعداز یک سالگی
پسر قشنگم تکیه گاه خستگیهایم آنقدر وابسته ات هستم که یک لحظه دوریت قلبم را میفشارد اکنون که یک سال راپشت سر گذاشتیم خیلی دلم میخواست بیشتر از آنچه هستم باشم اگر گاهی ندانسته بی توجهی به تو کردم مرا ببخش عذاب وجدانم بابت اینه که امروز تو عزیز دلم بی قرار بودی .چون دیروز کلی برف اومد وهمه جا رو سفید پوش کرد وتو از پشت پنجره دانه های برف رو نگاه میکردی وبا انگشت اونها رو دنبال میکردی وچشمات بابت اون همه سفیدی گرد شده بود منم بهت قول دادم که میریم آدم برفی درست میکنیم اما نتونستم پسر گلم قولی که بهت داده بودم رو فراموش نکردم فردا دو تایی باهم میریم بیرون وکلی برف بازی میکنیم چندتا عکس بعد از یک سالگی رو برای پسر گلم میزا...
نویسنده :
مامان
20:44
عکسهای تولد آرشو جون
پسرگلم همونطور که گفتم جشن تولدت رو یک هفته دیرتر گرفتیم اما واقعا با صفا بود و کلی بهت خوش گذشت گل سر سبد بودی و جم که میخوردی شرق شرق ازت عکس میگرفتیم اما متاسفانه عکسهایی که با دوربین ازت گرفتیم قابل آپلود نیستن وتنها چند تا عکس که با گوشی خودم گرفته ام را برات میزارم البته سری به سایتهای آپلود میزنم شاید بتونم چند عکس خوشگلتو تو وبلاگت بزارم کیک تولدت باب اسفنجی بود ومدام میخواستی با کله بری داخلش این کیک رو خودم درست کردم خیلی خوشمزه شده بود عکس ژله هارو هم برات میزارم این ژله تخم مرغی که بچه ها واقعا دوس داشتن ژله خورده شیشه ...
نویسنده :
مامان
14:45
تولد
گل پسرم تولدت مبارک. تکیه گاه تنهاییهایم تولدت مبارک. خدارا به خاطر نعمت زیبای وجودت شاکرم وباز شکرمیکنم به خاطر اینکه یک سال وجود کوچک و زیبایت در آغوشم آرام گرفت وآرامش را به قلبم هدیه داد. تنها غنچه باغ آرزوهایم خوشحالم که نعمت مادر بودن را با تو نازنین تجربه کردم پسمل ناز مامان کاکا آرشو گیان تولدت مبارک &nbs...
نویسنده :
مامان
1:00
تا جشن تولد
سلام پسر گلم تمام هستیم مدتی از نوشتن خاطراتت غافل شدم آخه سرم خیلی شلوغه وتو خیلی شیطونی میکنی تمام وقت مامان رو میگیری بابایی هم مشغول خواندن امتحانات پایان ترمه و کل روز ماما (به قول خودت) باتو میگذره ٢روزه بیشتر تا تولد آقا آرشو جونم نمونده وهنوز هیچی حاضر نکردم آخه با باباییت تصمیم گرفتیم یه خورده تولدت رو عقب بندازیم تاازدست امتحاناش راحت شه وباخیال راحت برات تولد بگیریم ماشااله مهمونهام حدود ٤٠ نفرن ومنو توگل پسر تنهایی از پس کارا برنمیایم راستی پسر گلم امروز وقتی به روز تولدت فکر میکردم چشمام پر اشک شدن خدای من یک سال از اون روزها گذشت روزهایی خیلی سختی رو پشت سر گذاشتیم یادته ! میدونی خیلی عجول بودی و٣٦ هفته ات ت...
نویسنده :
مامان
21:31
اواسط پاییز
فصل پاییز هم در حال سپری شدن است وما داریم به شرایط عادت میکنیم ماه گذشته پرنیاجون دختر عموت از تو مواظبت میکرد اما جدیدا عروس شده (انشااله خوشبخت باشه)توهم کلی تو عروسیش رقصیدی ودست زدنو از شب عروسی پرنیا جون یاد گرفتی 2هفته هم خاله مینو مواظبت بود ودر حال حاضر بابابزرگ خلیفه و دایه آمنه (بابا ومامان بابایی) ازتو نگهداری میکنند انشااله همیشه زنده باشن وماهم زیر سایه آنها باشیم راستی پسر گلم 2تا دندون پایینیت بااختلاف دو هفته جونه زدن واومدن بیرون ولی هم قد نیستن سمت راستی جلوتره (سرفرصت عکس دندوناتو آپلود میکنم) تو این مدت که برات چیزی ننوشتم نشستنت کامل شده همچنان سینه خیز میری تو روروک که میزاریمت با سرعت باد میدوی...
نویسنده :
مامان
1:23
پاییز
این روزها که مامان نگران دوری از گل پسرشه گل پسر سرماخورده ومدام سرفه میکنه آرشو جون زودتر خوب شو گلم بزار مامان با خیال آسوده بره سرکار عزیزم دیروز با باباییت رفتیم دکتر برگشتنی برات خرید کردیم ببین برات چی گرفتیم این ماشینو خودت از بین همه اسباب بازیها انتخاب کردی واقعا ثابت کردی که مثل مامان رنگ زردو دوست داری میدونی عروسک مورد علاقتم باب اسفنجیه این لباسها رو هم دیروز برات خریدیم مبارک باشه گلم تن سالم بپوشی فدای پسر گلم بشم که داره میخنده تازه حمام کردی وداری خواب فرشته ها رو میبینی خودتم به پاکی فرشته هایی ...
نویسنده :
مامان
13:34